مشروح سخنرانی حجت الاسلام معزی – شب هفتم فجر 93
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيِمْ»
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما دوستان عزیز و همشهریان عزیز وگرانقدر، شخصیّتهای مختلف، جالسین محترم، سلسلهی سادات، سلسلهی روحانیّت، مدیران و زحمتکشان و مسئولین استان ما که محبّت کردند. خدا را شکر که قرعه به نام حقیر در این فصل و امسال جشن پیروزی انقلاب دقایقی ما هم سهمی داشته باشیم. خدا را شکر، جا دارد از همهی شهدای عزیز یاد کنیم گلگون کفنانی که همانطور که جناب آقا سیّد مهدی تحویلدار فرمودند به برکت خون شهدای عزیز ما بود که این استقلال و این آرامش و این آزادگی را خداوند به ما عطا کرد. بد نیست حالا حقیر هم یک اشارهای داشته باشم خدا همهی شهدای عزیز ما را رحمت کند. شهید دلآذر در همین سر تقاطع سجّادیّه، در آن زمان یک تلوزیون مبلی بود. در خاطر من نیست که از کدام یک از منازل از خانهی خود بیرون آمد جناب آقای دلآذر و چند نفر از دوستان حالا اسم نمیبرم. آوردند آتشی که اینجا درست کرده بودند کماندوهای آن زمان سر تقاطع چهارمردان و گلزار شهدای شیخان آنجا متمرکز بودند و تمام کوچههای منتهی به آذر، چهارمردان، سیدان و دیگر نقاط خوب راه داشت آن تلوزیون را میان آتش گذاشتند خوب هنوز آنطور که باید و شاید از این مسائل خیلی از ما ندیده بودیم و شاید خود ما هم یکطورایی وحشت داشتیم که این تلوزیون الآن بین آتش چه میکند. إنشاءالله روح آقای دلآذر شاد باشد گفت فقط بگذارید آن لاستیک وسط لاستیک در اوج آتش خود شما فاصله بگیرید. یک چند تا هم پیف پاف هم میان آتش گذاشتند. دقایقی طول کشید مانند بمب صدا کرد. زمانیکه این تلوزیون ترکید و پیف پافها هم همزمان با هم با فاصلهی شاید ثانیه ترکید و کماندوها از سر چهارمردان مقابل گلزار به شدّت و با عجله یک رعب و وحشتی ایجاد کردند دقیق در خاطر من است پانزده ساله بودم که همهی بچّهها و شهید دلآذر و دوستان دیگر، خود آنها نگران بودند. واقعاً آقا جواد چریک بود. من نمیدانم دوستانی که با حاج احمد آقا دوست بودند که حالا از نزدیک جواد آقا را میشناختند واقعاً چریک بود. ما مدیون تک تک این بچّهها هستیم. جدّی میگویم به خصوص آقایان، جوانها، نوجوانها به این راحتی به دست ما نیامده است که حالا بنده و امثال بنده اینجا بیائیم اینجا پشت تریبون، مقابل دوربین بایستیم و صحبتی کرده باشیم و حرفی بزنیم. خیلی با سختی به دست آمده است. به هر جهت آن شب برای خود شبی بود و آنقدر نگرانی ایجاد کرده بود تا ساعت دو شب مأمورین کلّ این منطقه را حتّی برای یک لحظه خالی نمیگذاشتند یعنی حکومت نظامی صد در صد به خودی خود ایجاد شد. عرض من این است تأیید فرمایشات برادر عزیز من جناب آقای تحویلدار من قصد تسدع وقت نداشتم فقط میخواهم چند خط شعر بخوانم. ولی همهی دوستان ما بعد از انقلاب هم در جنگ آن مسائلی که بود همهی دوستان ما به لطف خدا به محبّت اهل بیت، به برکت خون شهداء، به نفس گرم امام شهیدان و عزیزانی که جان خود را در این مسیر دادند و امروز راحت روی پای خود در منازل خود با آرامش نشستیم. جناب آقای تحویلدار فرمودند نیجریه ده میلیون، حضرت آقا فرمودند بیش از بیست میلیون، خوب این چیست؟ این همان زحمات است، این همان خونها است، حالا به هر جهت این دوره از زمان ما هم شاید ضدّ نقیضها بعضیها میگویند اشکالی ندارد. باید این حرفها هم باشد. منتها مقاومت آن شرط است باید با زیبایی از کنار آن عبور کنی و با این حرفها مقابله کنی تا خوب به طرف بچسبد این انقلاب یعنی چه؟ هزاران هزار شهید دادن یعنی چه؟ نتیجهی آن این است. امیدوارم به حقّ مولای ما امیرالمؤمنین خداوند به همهی ما توفیق قدردانی، شکرگذاری این نعمت، نعمت امنیّت، نعمت سلامتی و نعمت شیعه بودن و نعمتی ایرانی بودن به همهی ما عنایت بفرماید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيِمْ»
« الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ بارِيء الخَلائقِ أجْمَعِين وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی اِخوَةِ الاَنبِیاءِ وَ المُرسَلِین حَبِیبَ اِلَهِ العَالَمِین أبِی القاسِمِ مُحَمَّد (صلوات) وَ آلهِ الطَّیِّبیِنَ الطَّاهِریِن الهُدةَ المَهدِیِّین سِیَّمَا بَقِیَّةُ اللهِ فِی الاَرضِین».
وَ بَعدُ فَقَد تَبارَکَ وَ تَعالَی فِی کِتابِهِ الکَریم
««أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينََ»[1] هدیه به روح پر فتوح رهبر بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام و ارواح طیّبهی شهدا و به ویژه شهیدان انقلاب در این شهر با عظمت صلواتی عنایت بفرمائید.
پیش از هر سخنی شایسته و لازم و ضروری است که این ایّام فرخنده و خجسته و پر عظمت را نخست به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّة الله الاعظم امام زمان ارواح و نافداه و همچنین به محضر نائب بر حقّ ایشان رهبر عظیمالشّان انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنهای (مدّ ظلّه العالی) و نیز به حضور علماء، بزرگان، سروران و شما عزیزان و گرامیان در این جشن فرخندهای که به وسیلهی این مجمع محترم برگزار شده است تبریک و تهنیت عرض کنم. و حقّاً عیدی برای همهی ما است. هم عید ملّی ما است و هم عید مذهبی برای ما است. هم میتواند نوروزی دگر باشد و هم عیدی همچون عید فطر دیگری، عید بزرگی برای ما است. چه آنکه در این ایّام در سال 1357 اسلام در جهان دو مرتبه زنده شد و در تاریخ اسلام یک نقطهی عطفی پدید آمد. و آن نقطهی عطف آنکه در دههی آخر قرن بیستم، دههی هشتم قرن بیستم چون سال پیروزی انقلاب از نظر میلادی سال 1979 بوده است و آخر دههی هفتم و اوّل دههی هشتم در قرن بیستم پدید آمد و کسانی که آن روزگاران با مسائل فکری و سیاسی و مسائل اجتماعی در جهان آشنا بودند و ارتباط داشتند میدانند که هیچ امیدی نمیرفت که دین بتواند حرکتی پدید آورد، هیچ امیدی نمیرفت. چه شرق عالم و چه غرب عالم نظریّه پردازان آنها بر آن بودند اینکه دارم میگویم عین سندی از شخص ایوانف، ایوانف یک روسی اسلامشناس و ایرانشناس است. دربارهی ایران میگوید مذهب مربوط به اواخر چهل و دههی پنجاه را میگوید. میگوید مذهب در ایران رو به افول و خاموشی است. هیچ امیدی به مذهب و مذهبیّون نداشتند که کاری بتواند صورت گیرد. غرب عالم هم به ویژه آمریکاییها همین تصوّر را داشتند. از اسنادی که از لانهی جاسوسی به دست آمده است آمریکائیها برای همهی گروهها به جز برای مذهبیّیون یک تصوّری و برنامهای و یا پروندهای یا به تعبیر خود آنها فایلی باز کرده بودند. میگفتند آنها در خاموشی هستند و تمام شد. و هرگز فکر نمیکردند که در ایران ما یعنی ایران اسلامی حرکتی پدید آید آن هم اسلامی باشد. احتمال میدادند حرکتی شود ولی از ناحیهی جریان چپ، وابستهی به شوری آن روزگاران، احتمال میدادند آن هم ساواک معتقد بود که تمام گروههای چپ در حال فروپاشی هستند. در یکی، دو سال اخیر یکی از ساواکیهای بسیار نامدار که مسئول این امور بود در آمریکا مصاحبه کرد و مصاحبهی او کتاب شد و کتاب او در حدود هزار صفحه چاپ شد و در دنیا در غرب منتشر شد. او میگوید ما در ایران تمام جریانات گروههای چپ را در حال متلاشی کردن تمام آنها بودیم. هیچگونه تلاشی و فعّالیّتی نداشتند. اگر حوصله به خرج دهید من از یک زاویهی دیگری میخواهم امشب انقلاب اسلامی را برای شما مطرح کنم. خود زوایای تحلیل تاریخ سیاسی کنیم ما همه به نوعی در سخنرانیها و صحبتهی خود عادت کردیم که جنبههای عاطفی و احساسی را بیشتر مطرح کنیم که در آخر آن همه تکبیر و شعاری بگویند. نه، من میخواهم جمعهای تاریخ تحلیلی برای صاحبنظران که به هر حال زمانیکه من میخواستم بیایم و صحبت کنم آقای بنائی کتابی را در دست من دادند و گفتند حواس خود را جمع کن بی در و پیکر سخن نگویی سال دیگر صحبتهای تو چاپ میشود. اگر بی در و پیکر سخن گویم و سال دیگر بخواهد چاپ شود خیلی ناجور میشود. و خلاصهی آن یک مقداری باید در گفتار که چه میگویم حواس خود را جمع کنم. با یاری پروردگار متعال و توجّهات حضرت بقیّة الله که به ذیل عنایات ایشان توسّل میجوئیم. إنشاءالله بتوانیم حقّ این جشن فرخنده را در این فرصت محدود نسبت به خود من در این فرصتی که دارم ادا کنم.
جریانات مذهبیّون را هیچ تصوّری نداشتند. و اگر به مذهبیّون فکر میکردند به جریان التقاطیها فکر میکردند که میگفتند آنها هم در حال نابود شدن هستند. یعنی سال 1354 که شده بود تقریباً جریانات چریکی خیلی اُفت کرده بود حتّی قدرت تهیّهی سلاح را هم نداشتند که بروند و اسلحه تهیّه کنند. سازماندهی در شبکهی آنها داشت در هم میپیچید و فرو میپاشید. ساواک بسیار خشنود بود از اینکه هر روز جمع آنها دارد از هم میپاشد و تمام میشود و کشتارهای خیابانی و اینها تمام میشود. چیزی در ایران پدید نمیآید و اگر تاریخ در خاطر شما باشد زمانیکه کارتر در جشن کریسمس سال 1356 تهران آمد در جشنی که آن شب دربار گرفت. این مطلبی را که خدمت شما عرض میکنم مشاور امنیّتی آن آقای حمتون در کتاب بحران این را میگوید که همه چیز آرام به نظر میرسید و ایران را جزیرهی آرامش خواند. کارتر گفت ایران جزیرهی آرامش است. روسها و شرقیها و چپیها گفتند مذهب رو به افول و خاموشی است و گروههای آنها هم که پیچیده بود و مذهبیّون هم که آنها برای آنها اعتباری قائل نبودند میگفتند اینجا جزیرهی ثبات و آرامش است و حرکتی پدید میآید و انقلابی میشود و نظامی پدید میآید ابداً باور نمیکردند. هیچ کس این مسئله را باور نمیکرد. درون زندان هم گروههای که در زندان بودند من این را باز با مستند عرض میکنم. قبل از عاشورای 57 یک کسی از اقوام ما زندان بود و به ملاقات او رفته بودم از درون زندان گروهها پیغام دادند که به آنها برسانید که به چه امیدی میخواهید راهپیمایی راه بیاندازید شنیده بودند عاشورا میخواهد یک راهپیمایی شود و پیغام دادند به چه امیدی میخواهید راهپیمایی راه اندازید. یعنی ناامیده ناامید بودند. ببینید الآن گروهها و گروهکها طلبکار هستند این یک بخش است. ولی واقعاً ناامیده ناامید بودند که به چه امیدی میخواهید راهپیمایی به راه اندازید. و تصوّر میکردند که آیا کسی به میدان میآید؟ و امام از این سرزمین از قم برخاست. روزی که امام از اینجا حرکت کرد مهر 1341 انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز راه بود و سیزده آبان 1343 پنجه در پنجه شاه افکندن در برابر جریان فروختن ایران و ایرانیان به عنوان کاپیتولاسیون، امام پنجه در پنجهی آن رژیم افکند و سرانجام امام را تبعید کردند و خیلیها، کلمهی خیلیها شاید درست نباشد. عدّهای میگفتند امام میخواهد چه کند؟ این سخن را امروز هم جمع دوستانهی دوستان ما در هلالاحمر به عنوان یک خاطره نقل میکردند. سیزده آبان 43 من طلبهی مدرسهی حجّتیّه بودم. در آن زمان یک جوان نوزده ساله بودم. صبح زود خیابان ارم آمدم نان سنگکی بگیریم و برویم با هم حجرهای خود صبحانه بخوریم. در نانوایی دو نفر دره گوشی با یکدیگر حرف میزدند من استقراق سمع کردم دیدم میگویند حاج آقا آن روز به امام میگفتند حاج آقا، در خاطر قدیمیهای قم است. گفتند حاج آقا را دستگیر کردند. همین مسئله موجب شد من بدون اینکه نان را بگیرم مدرسه بگردم و به هم حجرهای خود گفتم امام، حاج آقا دستگیر شده است. با هم بلند شدیم و منزل در کوچهی یخچال قاضی رفتیم. که حاج آقا مصطفی هنوز بود. حاج آقا مصطفی (رحمة الله علیه) هنوز نشسته بود. تقریباً صد نفر از آقایان هم که متوجّه شده بودند آمده بودند ما هم در حیاط منزل حاج آقا بودیم. همینطور که همه بهتزده و غمیگین و اندهگین ایستاده بودیم که امام دستگیر شده است و چه میشود؟ سرنوشت چطور خواهد شد؟ امام را کجا میبرند؟ و باز پانزده خرداد دیگری پدید خواهد آمد و چه خواهد شد؟ و همینطور که در فکر بودیم دو نفر از آقایانی که در حیاط ایستاده بودند که الآن از چهرهی آنها هیچ در خاطر من نیست. آن روز هم شاید آنها را نشناختم به یکدیگر میگفتند مدام به این آقا میگویم فایده ندارد، بیخیال شو بیخیال نمیشود. این نظریّه، نظریّهی آن دو نفر نبود. برخی در سراسر ایران هم این چنین فکر میکردند که مبارزه چه فایدهای دارد. همین آقای ایوانف در تاریخ ایران خود پانزده خرداد را یک حرکت کور میگوید. تحلیل چپ و حتّی تحلیل بعضی از سازمانهای اسلامی و بعضاً التقاطی تحلیل آنها این بود که پانزده خرداد یک حرکت کوری بود، در ایران حرکت حساب شدهای نبود. این حرکت کور فایدهای هم ندارد. و معتقد بودند کاری از پیش نمیبرد. مگر روحانیّت چقدر قدرت دارد؟ مگر چقدر توانایی دارد؟ مگر سخن آن چقدر برد دارد؟ و امام به نجف تبعید شد و به نظر من بارها شنیدید که چرا امام را به نجف تبعید کردند و چرا آمریکاییها تصمیم گرفتند که امام را به نجف بفرستند؟ فکر میکردند زمانیکه امام به نجف برود در برابر آن قدرتهای علمی نجف امام دیگر کوچک جلوه میکند و هضم جریانات میشود و دیگر امامی وجود نخواهد داشت و دیگر رهبری نخواهد کرد و با این تحلیل امام را به نجف فرستادند. و خود من چهار سال در آنجا طلبگی کردم و در محضر امام بودم من در مدرسهی بروجردی زندگی میکردم امام نمازهای ماه رمضان خود را در مدرسهی بروجردی میخواندند و ما در آنجا چندین سال در خدمت ایشان بودیم و خدمت کوچکی کرده بودم. خود من طلبهی کوچکی هستم و در خدمت ایشان بودم. تصوّر همین بود. کاری صورت نمیگیرد. تفکّر اینکه چه خاصیّتی دارد. و برخی فکرهای دیگر خطایی بود نمیخواهم حالا آن خاطرات تلخ را در این جشن فرخنده برای شما بازگو کنم. اینکه چه میشود مذهب، دین، اسلام به رهبری یک روحانی، یک مرجعیّت انقلاب کند. اینها معجزه است. ببینید ما چقدر داستان موسی تکرار شده است. 130 و چند بار داستان موسی در قرآن تکرار شده است. داستان هیچ پیغمبری مانند موسی در قرآن تکرار نشد. چرا؟ عظمت کار حضرت موسی بوده است. و همین آیهای که تلاوت کردم وَ «نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ» مربوط به همان روزگار و آن زمان است. «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»[2] وعدههایی است که خداوند در پرتو حرف موسی در قرآن کریم به انسانها و مؤمنان میدهد. اگر من این جریان و موضوع را به عنوان تاریخ انقلاب تکرار میکنم به علّت عظمت آن است. جریان انقلاب اسلامی یک معجزه است. یک معجزهی واقعی هم است. نه اینکه معجزهای که بگوئیم خدای متعال بخواهد پیغمبری را دو مرتبه فرستاده باشد. نه نعوذ بالله، امّا اگر تأییدات الهی نمیبود و اگر خواست خدا نمیبود و ارادهی پروردگار متعال نمیبود از نظر طبیعی محال بود چنین چیزی در این کشور تحقّق پیدا کند. شاه چه چیزی را کم داشت؟ چه چیزی را کم داشت؟ ارتش او کوچک بود؟ ساواک او کوچک بود؟ با آن قدرت و دستگاههای اطّلاعی گوناگونی که غیر ساواک داشت. ثروت کمی داشت؟ دههی 50، 54، نفت به بشکهی سی و چند دلار رسید. در آن روزگاران با دلار هفت تومانی که آن زمان میشد چقدر طلا خرید. کسانی که اهل دلار آن زمان هستند بشکهی 34 دلار ثروت عظیمی نصیب شاه شد چون بلد نبود وگرنه نمیخواست و اصلاً به ملّت ایران فکر نمیکرد. سرمایهها را نابود کرد. وگرنه همان زمان سال 54 اگر واقعاً بر مبنای اینکه به ملّت ایران خدمت کند ثروت خود را به کار گرفته بودند ایران یک شرایط دیگری پیدا میکرد. کرهی جنوبی همان سالها زیرساختهای اقتصادی خود را در همان سالهای 54 بنیان گذاشته است و کرهی جنوبی شده است و ثروت ایران در آن روزگاران به مراتب بیشتر از کرهی جنوبی بود که آمریکائیها آن را پشتیبانی میکردند. آن ثروت کم داشت؟ نیروهایی که در خدمت گرفته بود تمام جریانات روشنفکری را به نوعی به خدمت گرفته بود حتّی آنهایی که به ظاهر مخالف شاه بودند ما بعدها آمدیم دیدیم پرونده ساواکی هم دارند. طرف مجلّهی روشنفکری در همان زمان که من جوانی بودم و به قم میآمدم یک عدّهای علاقمند بودند و به عنوان مجلّهی روشنفکری میخواندند. انقلاب که پیروز شد معلوم شد که مدیر و سردبیر این مجلّه با ساواکیها ارتباط تنگاتنگ داشته است و حقوق خوبی هم دریافت میکرده است. همهی جریانات را به خدمت داشتند. چه شد که شاه سرنگون شد و انقلاب اسلامی پیروز شد؟ معجزهی الهی همینطوری رخ نمیدهد حرکت لازم است. ببینید خداوند متعال اراده کرده است. «نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا» ملّت ایران به استضعاف کشیده شده بود. جرأت یک گفتن حقیقت را از مردم گرفته بودند و نمیگذاشتند. گفتن یک مسئله بالای منبر زندان را پشت سر داشت. یک مسئلهی شرعی، حضرت آیت الله مکارم، همین مرجع تقلید حضرت آیت الله مکارم، ایشان آن سالها خارگ منبر میرفت. ایشان در خانهی یکی از مهندسین نفت مهمانی دعوت داشتند. زمانیکه آنجا تشریف میبرند میبینند که توالتهای خانه رو به قبله است. در مسجد که شب میآیند سخنرانی کنند میگوید مردم این توالتهای شما رو به قبله است. گفتند خانهها را خارجیها ساختند آنها که نمیفهمند قبله چیست، ایشان فرمودند شرعاً جایز نیست. که فردای آن روز ایشان را گرفتند. ساواک گرفتند و گفتند اینجا تشریف نداشته باشید و ایشان را سوار هواپیما کردند و قم فرستادند. ایشان یک مسئله گفت، حالا این خاطره را از خود ایشان هم میتوانید بپرسید. جرأت مسئله گفتن هم نداشتند، یا نه اگر جرأت هم داشتند نمیگذاشتند که بگویند. استدلال ساواک هم این بود که اینجا منطقهی کوچکی است و همه چیز به هم میریزد. انقلاب، انقلاب شود یعنی یک رژیم آن قدرت و توانی که شرق و غرب عالم با آن بودند. روسها و شوری در کنار دربار بود و آمریکائیها بودند، چینیها بودند، فرانسویها بودند، همه و حتّی عراقی که دشمن شاه بودند. و با یکدیگر به سازش رسیدند و آن جریان عهدنامهی الجزایر را با یکدیگر توافق کردند. حتّی در مصر جمال عبد الّناصر ضدّ شاه بود در آن روزگار رادیوی مصر بر ضدّ شاه بود. جمال عبدالنّاصر مرد، سادات روی کار آمد، سادات کم کم آمریکائی بود و بعد هم شاه از حمایت او برخوردار شود و بعد هم دید که مصر با آن صورت سرانجام سادات شاه را پذیرفتند. در دنیا چه کسی، کدام قدرتی مخالف شاه بود؟ چطور ملّت ایران یک تنه، یک رادیو ما در اختیار نداشتیم. یک رادیوی در عراق در زمان صدام بود و مطالب انقلابی را مطرح میکرد از آن رادیو این آقای داعی سر دبیر نمایندهی ولایت فقیه در ایران ایشان هم اخبار جامعهی ایرانیّت را از آن رادیو بیان میکرد. که یک نیمساعت، یک ربع آن را در اختیار روحانیّت قرار میداد. آن هم نبود آن مربوط به سالها قبل از انقلاب بود. زمانیکه صدام در الجزایر با شاه قرارداد بست امام را از نجف بیرون راندند. هیچ چیز نبود نه رادیو بود. ما در همان اوج سالهای 57 به فکر بودیم که یک روزنامهی زیرزمینی به وجود آوریم. دوستان ما هم هستند آن روزنامهی زیرزمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تبدیل به روزنامهی روی زمینی تبدیل شد. بعدها شد یک روزنامهی زیرزمینی در بیاوریم. که یک روزنامه باشد. هر چه فکر میکردیم چاپخانه کجا؟ شش ماه ما کار کردیم برای اینکه بتوانیم یک روزنامهی زیرزمینی در بیاوریم که روزنامه باشد. تا پیروزی انقلاب سرانجام آن جمع توانستند بعد از انقلاب یک روزنامه چاپ کنند. ولیکن دوران انقلاب نشد زیرزمینی نمیشد. چاپخانهای در اختیار باشد جز فتوکپیهای کمپلیدیهای ابتدائی، پلی کپیهای ابتدائی، نوارهای کاست ابتدائی، در این جا مهریهای مساجد این نقش جمهوریهای مساجد در انقلاب اسلامی بزرگترین نقش است. با این سیستم، اصلاً دنیا باور نمیکرد. چرا انقلاب اسلامی پیروز شد؟ یک مردم ایران، مردم مسلمان مؤمنی هستند این بزرگترین سرمایهی اجتماعی این ملّت است. مسلمان بودن، ببینید نیائیم خطکشی کنیم بگوئیم این چون نافلهی شب نمیخواند خیلی آدم خوبی نیست و من چون نافلهی مغرب و عشای من ترک نمیشود پس خیلی آدم خوبی هستم. نه مردم مسلمان هستند مردم واقعاً به پیامبر عشق میورزند. این غربیها نمیتوانند بفهمند که اگر واقعاً به پیغمبر اکرم توهین میشود چگونه مسلمانان را هیجانات روحی میگیرد. نمیتوانند این را بفهمند و به ویژه هر چقدر به ارتباطات دینی بیشتر باشد این عشق بیشتر است. مردم یک مسلمان هستند، برای ما در این سرزمین اسلام بزرگترین سرمایه بود. گوهر اصلی انقلاب اسلام است. آن جان و حقیقت انقلاب ما اسلامی بودن انقلاب است. اگر انقلاب اسلامی نبود هرگز پیروز نمیشود این را بدانید. ببینید چطور مملکت انقلاب اسلامی است. یک راهپیمایی بود تا جلوی دانشگاه آمدیم یک پیرزنی نفس نفس میزد و گرما هم بود بعد کنار خیابان نشست و من هم خسته شده بودم کنار خیابان نشسته بودیم پیرزن از من پرسید آقا، گفتم بله؟ گفت از نازی آباد تا جلوی دانشگاه تهران راه چقدر است؟ گفت آمدم دیگر پای من توانایی ندارد من برگردم شرعاً اشکال ندارد؟ ببینید این دین است این گوهر اصلی انقلاب است. در محلّهی ما دو نفر از منافقین اعدام شدند، دو جوان، دو برادر، مادر آنها برای جبهه بافتنی میبافت میگفت من این بافتنیها را برای بچّههای جبهه میبافم که شاید از گناهان فرزندان من در آنجا کم شود. دو فرزند او اعدام شدند این روحیه را دارد. دوستی در تهران داشتم پسر اوّل او روز اوّل محرّم 57 در سرچشمه شهید شد زمانیکه به خانهی او رفتم به او تسلیت گویم در محلّهی امامزاده یحیای طرف خود ما، گفت فلانی اوّلین هشت فرزند داشت، یک دختر داشت و یک پسر، گفت اوّلی را در راه خدا دادم. بعد داستان تعریف کرد گفت من پانزده خرداد جلوی بازار بودم. گفت این گلولهها از اطراف من میآمد من گفتم خدایا من را زنده نگهدار این بچّهها را بزرگ کنم اینها سربازان انقلاب شوند. پانزده خرداد 42 تا 57 بچّهها بزرگ شدند. به من گفت اوّلی را دادم، دومی را شهید داد، سومی را شهید داد، چهارمی یک داماد داشت او را هم داد و تمام مجالس اینها را من رفتم و سخنرانی کردم. چند من را دوست داشت. اشکی بر چشم او ننشست. مانند کوه جلوی در ایستاده بود. امام که فوت کردند یک سخنرانی من رفته بودم و هفت امام بود. در یک جایی یکی از پسرهای او در آن جلسه بود بلند شد و پیش من آمد و گفت پدر من دیشب از غم امام فوت کرد. ببینید از غم امام پدر من فوت کرد. چهار شهید داد، اشک به چشم او نیامد -این برادرها دستهجمعی مانند یک گروهان جبهه میرفتند- عروسهای او میآمدند نزد مادر شوهر خود میگفتند خوب به اینها بگوئید نروند دیگر بس است. مادر بر میگشت میگفت از حضرت زینب خجالت نمیکشید؟ حضرت زینب همهی هستی خود را کربلاء آورد آن وقت شما میگوئید به پسرهای خود بگویم جبهه نروند. یعنی این گوهر اصلی انقلاب است. حالا متفاوت هم است یکی بسیار زیاد دارد، یکی کم دارد، امّا به هر حال این اصل انقلاب است. و لذا انقلاب ما متّکی به اسلام بود. انقلاب ما همه چیز خود را از اسلام گرفته بود. روش خود را، هدف خود را و اصول خود را، برنامههای خود را، همه چیز آن اسلامی بود. جایز نیست، جایز است. این جایز نیست، جایز است، اصلاً مسئله است. امروز فتوای رهبر انقلاب در دنیا مسئلهساز است. آقا جایز نیست ما سلاح هستهای تهیّه کنیم. سلاح هستهای حرام است. این حرف است و دنیا هم از این مسئله شگفتزده میشود. این گوهر انقلاب است. دوم آن است که رهبری انقلاب با چه کسی بود؟ رهبری انقلاب اسلامی با یک انسانی که در همهی ابعاد برجسته بود. چه بُعد علمی، کسانی که شاگرد امام بودند در محضر او تربیت شده بودند این بزرگانی که امروز همه مرجع تقلید هستند خود آنها شاگرد امام بودند و آن عظمت امام و آن قدرت علمی امام، آن اعلمیّت امام در فقه و اصول آن جایگاه برجسته، مراجع ما، مراجع امروز شاگردان دیروز امام در فقه در اصول در فلسفه در عرفان در ادبیّات، ادبیّات فارسی، شعر، نثر بودند. شما ببینید امام بیانیهها و اعلامیّهها را یک خط مینوشت یعنی «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیِم» قلم را میگذاشت و پائین میآمد. روح الله موسوی الخمینی، خط خوردگی نداشت. این وصیّت امام، به دستخط امام، ببینید این چه قدرت فکر، تسلّط بر ادبیات فارسی، آنقدر زیبا نوشتند. آن خط شیوای بسیار زیبای شکستهی امام در ابعاد مختلف امام مسائل ایران را مدام میگرفت. امام را به تمام معنا میشناخت، مردم را میشناخت، جایگاه آنها را، قدرت آنها را، علماء را و این امامی که سیاستمدار بود. یک سیاستمدار به معنای واقعی کلمه، یعنی مدیریّت کردن جامعه بر پایهی یک درک و فهم اساسی که چطور مردم را حرکت دهد. به نظر من اینها لازم است در انقلاب تکرار شود، بازخوانی شود، دو مرتبه نگریسته شود تا ما قدرت خود را، عظمت خود را و این انقلاب با این شکوه را به دو مرتبه درک کنیم. امامی که ترس در وجود او نبود. واقعاً ترس در وجود او نبود. یک خاطره از امام بگویم زمانیکه سیزده آبان 43 امام دستگیر شد هواپیمای نظامی ایشان را بدون معطّلی از تهران به سمت ترکیه پرواز داد. یعنی از قم فرودگاه رفتند و در فرودگاه نظامی، هواپیمای نظامی امام سوار هواپیما شد و مأمور ساواکی که آن روز همراه ایشان بود اگر اشتباه نکنم افضلی بود، رئیس افضلی رئیس ساواک بازار بود و یکی از آدمهای قوی ساواک بود که اگر اشتباه نکنم همراه امام بود. و در هواپیما نشسته است و نمیداند کجا دارد میرود. به امام نگفتند که تو را کجا داریم میبریم. امام در هواپیما تک و تنها نشسته است و نمیداند که کجا دارد میرود. تقریباً ترس و لرز به رخسار امام باید نشسته باشد رنگ او پریده باشد و کمی هم لرزی نامحسوس در دست و پای او باید باشد که من را دارند کجا میبرند. این رئیس ساواکی که همراه ایشان بود میگوید به امام گفتم آقا چایی میل دارید؟ گفت بله، برای ایشان یک چایی آوردم و ایشان خیلی آرام چایی خود را خورد. ساواک گزارش میدهد. گفتیم آیا مایل هستید کابین خبلبان را ببینید؟ ایشان گفت بله برویم ببینیم چه خبر است اصلاً خلبان هواپیما چطوری است؟ به چه شکل است؟ گویی یک سفر زیارتی است. ما زمانیکه مکّه میخواهیم برویم بعضی وقتها میترسیم که نکند هواپیما تکان میخورد، داریم مکّه برای زیارت میرویم ترس داریم که این هواپیما چطور است. اصلاً دشمن دارد ایشان را میبرد، کجا میبرد؟ چه سرنوشتی در برابر او است؟ هیچ چیز را نمیداند، آقا مایل هستید و ایشان آمد خلبان برای ایشان توضیح داد که این اینطور است و آن اینطور است و ایشان هم یک نگاهی کرد و تبسّمی کردند و برگشتند و نشستند. این روحیهی امام «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[3] اولیاء خدا ترس دارند و غمگین و اندوهگین میشوند. امام میگوید من وظیفهی خود را انجام دادم اگر شما خاطرات صحیفهی نور را نگاه کنید اوّلین نامهی امام که در آنجا است نامهای است که در کتاب خاطرات وزیری امام نوشته است «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»[4] زمانیکه برای خدا حرکت کردیم حرکت در راه خدا امام میفرماید: شکست ندارد. اصلاً حرکت در راه خدا هر چقدر جلو رویم پیروزی است. لذا امام هیچ ترسی نداشت. حالا روحیهی ساخته شده این است که نه ترس دارد که این طرف دارد میرود زمانیکه امام را در پاریس دارد میآید. در هواپیمای پاریس، هواپیمای پرواز انقلاب معلوم نبود سرنوشت هواپیما چه میشود، هواپیما را در آسمان میزنند؟ میگیرم، میبندم، چه خواهد شد؟ ایران چه وضعیّتی میشود؟ ایشان شب در هواپیما که چند ساعتی پرواز میکردند. نماز شب خود را هم در هواپیما خواندند بعد آمدند نشستند و خبرنگار آمد و از ایشان پرسید که شما چه حالی دارید؟ یعنی روزی از ایران یک نفره تبعید شدید، امروز دارید وارد ایران میشوید حداقل چهار میلیون نفر در 33 کیلومتر برای استقبال شما ایستادند. ما را اگر دو نفر تحویل بگیرند ما خود را گم میکنیم، که آقا ما اینطور هستیم که اینها ما را تحویل گرفتند، امام چهار میلیون نفر 33 کیلومتر در صف ایستادند. خود من بخشی از آن راهپیمایی را به یاد دارم و در برنامه بودم. چه عظمتی بود! در تاریخ انقلابها بینظیر است. حتّی جریان انقلاب چین و مائو حرکت پای دیوار چین رفتن این برنامه و این مردم در تاریخ چین هم نیست. یک طرف قضیّه امام خوشحال باشد که دشمن خود را بیرون کرده است پیروز دارد وارد میشود مردم به استقبال او آمدند لبریز از شادی باید باشد. از طرف دیگر باید ایشان را ترس بگیرد میزنند، میکشند، میبرند، چه میشود؟ خبر نگار از ایشان میپرسد شما چه حالی دارید؟ میگوید هیچ، بعدها از امام خرده گرفتند که گفتند چرا امام گفتند هیچ احساسی ندارند، نمیفهمیدند. امام یعنی نه گمان کنید من خیلی شاد هستم، این نفس چطور در ید قدرت او است. اصلاً نفس او در دست او مانند موم است. اصلاً انسان عارف این چنینی است که نالههای شبانه او عشق به خدا، مرحوم شیهد مطهّری نجف رفته است از خانوادهی امام سؤال میکند امام نماز شبها و نالهها را دارد یا نه؟ خانوادهی امام میگویند نیمههای شب نالههای امام و گریههای او گاهگداری به گوش ما وضعیّت خاصّی ایجاد میکند. نالههای شبانه او، از آن طرف آرامش، اینقدر آرام، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[5] به یاد خدا دل آرام گیرد. این رهبر است. آن وقت بداند قدم به قدم بدون این ملّت را حرکت دهد. به پیش میآورد. ده سال اوّل انقلاب ما، ده سال بسیار بسیار حسّاس در تاریخ انقلاب جهان است. شما حوادثی را که در آن ده سال پدید آمد از بدو ورود امام شروع شد و دشمنیها آغاز شد امّا هر روز دوازده بهمن 57 اگر بگوئیم شروع شد و دشمنیها به تمام معنا شروع شد. به هر نوعی و با هر حرکتی دشمنیها آغاز شد و تا زمانیکه دیگر جنگ شد. جنگی فراگیر شد دو هزار کیلومتر سرزمین کشور، آن وضعیّتی که ما امکانات جنگی هم نداشتیم با آن شرایطی که پدید آمد روحیهی امام در برابر آن…، 72 هزار یاور خود را در یک شب از دست دهد در یک جلسه رئیس جمهور، رئیس نخست وزیر، رئیس پلیس، رئیس قوّهی قضائیّه، در شهرستانها که ارکان بودند امامان جمعه، امام این رنجها را تحمّل میکردند، مدیریّت میکردند، انقلاب را پیش میبرد. در بحرانهای عظیم امام مردم را هدایت میکردند. این رهبری آن هم مدام فقط خدا، جهت خدا، حرکت به سوی خدا، محور حرکت خدا، ببینید اینکه میگویم گوهر انقلاب اسلام است. تمام جهتگیریهای امام در جنبههای سیاست و دیپلماسی و نامهی امام به گورباچف حرکت خدائی است. نگاه میکنیم که بیان امام برای مسائل بینالمللی مدام فقط خدا را یادآوری کردن است و در جنگ خدا، در زندگی اقتصادی، در فشارهای اقتصادی در تنگناهای گوناگون خدا، خدا، خدا، این عرفان و این معرفت به مردم هم منتقل میشد امام چیکار کرد؟ امام چیکار کرد؟ امام کاری کرد الآن اینجا همین الآن در خاطر من افتاد. حقّ شهدا را ادا کنم. یک زمانی در یک جلسهای من یک اصطلاحی به نام فتح الفتوح امام به کار بردم فتح الفتوح امام کجا بود؟ آیا فتح الفتوح امام فاو بود. بعد آن پل آنچنانی با آن عظمت سپاه کار کرد. فتح الفتوح امام کجا بود؟ یک جوانی شهید شده بود، بچّههای دانشگاه امام صادق دوست او بودند از من خواستند که تو میآیی برای این جوان سخنرانی کنی؟ گفتم بله، ناشناخته بود، یک جوان ناشناسی بود، بسیجی ناشناختهای بود. در محلّهی سمت غرب تهران، گفتند میآیی برای او حرف بزنی، گفتم چرا نمیآیم؟ با دانشگاه با هم رفتیم یک چند نفری رفتیم در مسجد دیدیم مجلس سادهای نصف این مسجد شما کوچک و یک عدّهی کمی و مجالس شما خیلی بزرگ و خیلی با عظمت است و آنجا خیلی کوچک بود و یک خانوادهی ناشناختهای بود. زمانیکه من خواستم بروم سخنرانی کنم یک کاغذ و یک ورقهی از دفترچه شده جدا را به من دادند و گفتند این وصیّت این جوان است این را هم بخوان. خدای من گواه است که آنجا چقدر این وصیّتنامه در قلب من اثر کرد که چون قلب سنگی من دارم. چقدر روی من اثر کرد. در آن وصیّتنامه این بود که پدر من، مادر من، اگر من به سمت جبههها رفتم عشق به اسلام بود، اگر من به…، یک جوان بیست ساله هم شاید نبود. نوزده، بیست ساله، بلافاصله زیر آن نوشته بود از اینکه کلمهی من را به کار بردم طلب مغفرت میکنم در عالم هستی منی وجود ندارد. «إنّا لِلّه وَ إنّا إلَیهِ راجِعوُن» آن جا منبر رفتم و این فتح الفتوح امام است. ببینید این قلب انسانها را چگونه تکان داده است. از یک جوان که دیپلم خود را هم معلوم نیست گرفته است یا نگرفته است؟ چه ساخته است؟ ابن عربی باید از این تفکّر و این اندیشه درس بیاموزد. میگوید از اینکه کلمهی من را به کار بردم طلب مغفرت میکنم. «إنّا لِلّه وَ إنّا إلَیهِ راجِعوُن» این وصیّتنامه از برترین وصیّتنامههای عرفانی بود که یک جوان ناشناختهای آن را نوشته بود و از این جوانان الاماشاءالله، از این خانوادهها الاماشاءالله، اینها فتح الفتوح امام در این سرزمین بود و انقلاب اسلامی پدید آمد. خوب مردم، مردم مسلمانی که حالا اصل گوهر اسلام مکتب، دوم رهبری و امام و مردم هم این مردمی که امام هر چی گفت دنبال امام بودند. امام چیزی نگفت، امام دستوری فرمانی نداد، مردم همه آماده برای همه چیز و همه کار بودند. آیا تصوّر آن بود که امام میآید و انقلاب میکند و تمام میشود و به تعبیر مارسیستها حرکت، حرکت کور است و حرکتی غیر حساب شده است آن است؟ نظامی، نظامسازی، آقا نظام مردمسالاری دینی که امروز در دنیا به عنوان یک نظریّهی سیاسی بزرگ در جهان مطرح است تصوّر نکنید که غرب با تمام قدرتی که دارد و تمام امکانات رسانهای که در اختیار دارد و تمام دانشگاهها و تمام اندیشمندان که به نوع در ارتباط با فرهنگ و اندیشهی غربی هستند مسئلهی غرب مردمسالاری دینی را نادیده بگیرند. در دانشگاه لندن یکی از دوستان من که روحانی هم بود دکترای علومسیاسی خود را از دانشگاه لندن میگرفت. رسالهی او در آن دانشگاه مردم سالاری دینی بود. استاد راهنمای آن یک انسان ملحد بود. به آن دانشجو میگفت استاد من به من میگوید من به خدا اعتقاد ندارم، تو آمدی اینجا رسالهی مردم سالاری دینی مینویسی. اصلاً خدا را قبول ندارم تو حرف از دین میزنی. با تمام اینها گفت این استاد من میگفت من علاقمند هستم که این مردم سالاری دینی که شما در ایران به وجود آوردید این چیست و چگونه است؟ با اینکه به خدا اعتقاد نداشت، به دین باور نداشت و هیچ دینی باور نداشت، رسالهی او را راهنمایی کرده بود البتّه بخش دموکراسی آن را نه بخش دین آن را چون دین را که نمیفهمید. در بحث دین به نوعی دیگری باید در آن راسله به او کمک میکردند. و این رساله در آمریکا چاپ شد به عنوان یک نظریه و و نظریهپردازی این رساله در آمریکا چاپ شد و به آن توجّه شد. مردم سالاری دینی امروز در دنیا دارند به این مسئله توجّه میکنند. گروههای علمی در جهان هستند دارند ایران را تمام حرکت ایران را زیر نظر میگیرند. رسالهای در آمریکا نوشته شد نظام سلطه در عصر غیبت امام زمان یعنی آمریکائیها آمدند بحث کردند گفتند ببینیم اینها میگویند امام زمان غائب است در عصر غیبت این سلطهای که در جامعهی آنها برقرار میشود چه نظامی دارد؟ در دنیا مسئلهی مردمسالاری دینی امروز به عنوان یک نظریه البتّه چون دشمن داریم و آنها میخواهند تحقیر کنند، میخواهند کوچک کنند، عظمت را نمیآیند بگویند و ترس فراوانی هم از این که نکند این نظریّه برگزار شود. ما همینطور که عزیز ما گفتند من چهارده سال خارج از کشور بودم ده سال در انگلیس بودم، چهار سال در وین بودم. در انگلستان هر سال پانزده خرداد که میشد یک کنفرانسی میگرفتیم و از اساتید و بزرگان دعوت میکردیم سه سال پیش یک کنفرانسی گرفتیم که علّت و بررسی اینکه اندیشهی سیاسی امام در جهان چرا اینقدر گسترش پیدا کرده است؟ موضوع کنفرانس این بود. بعدها آمدند از طرف دستگاههای آنجا که مرکز اسلامی به عنوان یک بنیاد غیر انتفاعی مطرح بود یک سازمانی که بنیادهای غیر انتفاعی زیر نظر آنها بودند کریدی کامیشین آمدند با من گفتگو میکردند که در آخر کار هفت ساعت گفتگو کردیم. گفتم آن حرف آخر چیست؟ گفتند تو یک مؤسّس فرهنگی هستی چرا آمدی اندیشهسیاسی امام خمینی را به بحث گذاشتی؟ سؤال، گفتم اندیشهی سیاسی را به بحث گذاشتن یک حرکت فرهنگی است. لذا مگر در دانشگاهها اندیشهی سیاسی مارکس را بررسی نمیکنند. مگر در دانشگاهها نمیآیند اندیشهی سیاسی جانلاک را بیایند بررسی کنند. خوب امام خمینی هم یک نظریهپرداز در عالم یک حرکت اثبات شده هم دارد. این کار، کار فرهنگی است، کار سیاسی نیست. من گفتم ما اینجا حذب که تشکیل ندادیم، فعّالیّت گروهی که نمیکنیم، ما داریم کار فکری میکنیم در دنیا هم طرفدار دارد.
مردم آنگونه تابع و آنطور فتح الفتوح دلهای آنها، رهبر آنگونه با آن نظریّهها، نظریّههای زنده در جهان و اصل اساس گوهر انقلاب اسلام و سرانجام چه شد؟ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی شد. و تمام تصوّرات آن بود که امام اگر از دنیا رود همه چیز پایان یافته است. 26 سال است امام از دنیا رفته است، جانشینی که خدا او را نگه داشت. وگرنه در حادثهی مسجد ابوذر حادثهای بود که بسیار خطرناک بود. فقط و فقط خدا خواست و این خواست خدا بوده است یعنی خدا جریان را به پیش میبرد رهبر معظّم انقلاب اسلامی در کوران حوادث، حوادثی که بر ما گذشته است پس از انقلاب، جریانات گوناگون، جریاناتی چون فتنه و مانند او و حوادثی که پدید آمد و مردم را رهبری که و به پیش برد. آن عنصر اساسی و بنیادینی که میخواهم اینجا عرض کنم ان است که وحدت امّت اسلامی مهمترین مسئله بود و رهبر معظّم انقلاب اسلامی هم تکیه بر این مسئله و این موضوع دارند. استقلال کشور ما چه استقلال سیاسی که ما هرگز زیر بار زور نخواهیم رفت و نظام سلطه هرگز نمیتواند به ما چون گذشته رفتار کند و یاد گرفتند و فهمیدند نمیخواهند به روی خود آورند که ملّت ایران 36 سال، 35 سال تمام است این چنین خود را آماده کرده است در تمام حوادث با مشکلات، تحریم و موجب زندگی مافوق تحریم، زندگی سخت و پر مشقّت دوران جنگ برتر از زندگی تحریمی امروز پشت سر گذاشته و تجربه کرده است زیر بار فشار آنها نخواهد رفت که نظام سلطه آنگونه فکر میکند. استقلال اقتصادی، میخواهیم خود ما باشیم روی پای خود بایستیم. و این استقلال و این نظام اقتصای که رهبر معظّم انقلاب اسلامی تعریف کردند نظام اقتصادی مقاومتی طرّاحی کنیم خود ما سرمایههای عظیمی که در درون این ملّت…، همین چند روز پیش دیدید که گروه جریانات جوانی که در حسینیهی امام خمینی آمده بودند و مسائل نانو را به نمایش گذاشته بودند پیشرفت علمی اوج فعّالیّتهای علمی آنها و استقلال فرهنگی، آری ما میخواهیم از نظر فرهنگی مستقلّ باشیم. هرگز زیر بار دیکتههای فرهنگی که از غرب برای ما باشد نسخه بنویسند. جوان، زندگی، خانه، فکر، اندیشه، جوان ما جوان مسلمان و براساس مکتب اسلام الگوی ما علی اکبر است. الگوی پیرمردهای ما حبیب ابن مظاهر است. الگوی روحانیّت ما مکتب امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) است. فقه امام صادق راه و مرام است. قرآن و عترت راهگشای زندگی ما هستند. استقلال فرهنگی، آزادی، آزادی را که در جمهوری اسلامی تجربه میشود یک آزادی است که واقعاً قابل دقّت و توجّه است. در رأی دادن مردم آزاد هستند، در مجلس، نماینده در رأی دادن آزاد است. و در فکر و اندیشهی سیاسی آزاد است. و آنچه که در غرب به نام آزادی مینامند یعنی توهین به پیغمبر و پیامبران، این آزادی است. کدام منطق سلیم میپذیرد. هرگز نمیتوان قبول کرد. آزادی یعنی توهین به انسانها به ویژه انسانهای برجسته چون پیامبران خدا، آزادی یعنی توهین به مقام شامخ بشریّت، این چنین او را به ذلّت و خواری کشاندن و به فرهنگ آنچنانهی بیبند و باری را ترویج کردن و به نابودی کشاندن. نه ملّت ایران استقلال دارد، استقلال فرهنگی، آزادی دارد. آزادی تعریف شده بر پایهی تعریف امیرمؤمنان علی (علیه الصّلاة و السّلام) دارد. «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[6] و بردهی دیگری مباش خدا تو را آزاد آفریده است. آزادی که ما را به مقام والای عبودیّت و بندگی خدا بکشاند. و همهی این حرکتها در نظامسازی برای چه بوده است؟ عدالت، تقسیم ثروت، زندگی انسانها رو به رشد و ترقّی و تعالی و علم و رشد یافتن دانش، همهی اینها برای آنکه انسان و انسانیّت رشد کند و تکامل بیابد و ما بتوانیم از کسانی باشیم که زمینهساز ظهور حضرت بقیّة الله الاعظم امام زمان روحی و اروح العالمین لتراب مقدم الفداء باشیم.
با عرض ادب به پیشگاه مقدّس امام زمان و با عرض ادب به روح پر فتوه امام و با عرض ادب به ارواح طیّبهی شهداء و با عرض ادب دگر باره به شما شنوندگان مستمعین گرم این جلسه و برگزار کنندگان این جشن فرخنده و به امید آنکه همانگونه که فرمودم هر چه زودتر در پرتو امام زمان (علیه الصّلاة و السّلام) با حضور رهبر معظّم انقلاب نائب بر حقّ آن حضرت جشن انقلاب را برپا کنیم.
(وَ السَّلامُ عَلَیکِم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه)
پایان
[1]- سوره قصص، آیه.
[2]- سورهی انبیاء، آیه 105.
[3]- سورهی یونس، آیه 62.
[4]- الكافي، ج 15، ص 19.
[5]- سوره رعد، آیه 28.
[6]- بحار الأنوار، ج74، ص 214.
لینک کوتاه