مشروح سخنرانی مهندس حبیبی – شب پنجم فجر 89
چکیده:
مهندس محمد نبی حبیبی در آغاز سخنان خود از توحید، وحدت و رهبری به عنوان سه رمز پیروزی انقلاب اسلامی نام برد. وی قرن بیست و یکم را قرن تقابل اسلام و غرب معرفی میکند و معتقد است استراتژی غرب بر این است که هر حکومت غیر دینی در رأس کار باشد، امّا داعیان حکومت اسلامی جایگاهی نداشته باشند.
دبیر کل حزب مؤتلفه اسلامی این سخن امام که: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد» را یادآور میشود و از وحدت اسلامی به عنوان نیشتری بر جان استکبار نام میبرد. او معتقد است که استکبار جهانی در فتنه سال گذشته، سقوط جمهوری اسلامی ایران را حتمی تلقی کرده بود و عملکرد سران فتنه را گناهی نابخشودنی تقریر میدارد.
حبیبی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان خاطراتی از دوران پیش از انقلاب، رهبری و آیندهنگری امام راحل را مورد توجه قرار میدهد و از سطحینگری برخی انقلابیون آن دروان انتقاد میکند. او اعتقاد دارد امام راحل علیرغم حمایت همه جانبه شرق و غرب از رژیم شاهنشاهی، از سقوط این رژیم اطمینان کامل داشت و با وجود نظرات مخالف تحلیلگران ذرهای شک در افکار و اعتقادات رهبر کبیر انقلاب رسوخ نکرد.
بحث رهبری حضرت آیت الله خامنهای بخش پایانی سخنان دبیر کل حزب مؤتلفه اسلامی است که با بیان خاطرهای از سالهای پایانی حیات امام راحل، رهبری آیت الله خامنه ای را خواست قلبی امام راحل ابراز میکند.
کلیدواژهها: انقلاب اسلامی، توحید، جنگ صلیبی، رهبری، وحدت، ولایت فقیه، مقام معظم رهبری، فتنه سال 1388.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین. (رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا) اللّهمّ إنّا نرغب إلیک فی دولة الکریمة تعزّ به الإسلام و أهله و تذلّ به النفاق و أهله و تجعلنا فیها من الدعاة إلی طاعتک و القادة الی سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الآخرة.
در ابتدا از برادر عزیزمان جناب آقای بنایی تشکر میکنم که با دعوتشان این توفیق را برای بنده فراهم فرمودند که در جمع شما برادران عزیز شرکت کنم. دههی مبارک فجر را خدمت همهی دوستان عزیز تبریک عرض میکنم.
رمز پیروزی انقلاب اسلامی
جناب آقای حسینی سه رمز پیروزی انقلاب را اشاره فرمودند. من هم از قبل برای برنامهی امشب، اشاره به همین سه رمز را پیشبینی کرده بودم. این سه رمز کلمهی توحید، توحید کلمه و رهبری است. کلمهی توحید مجموعه باورهای اعتقادی دینی مردم ماست که بر همین مبنا و با همین زیر بنای فکری، چهارده قرن زندگی کردند و انقلاب اسلامی با همین مبنای فکری پیروز شد.
منظور از توحید کلمه، وحدتی است که به عنوان یک ضرورت مستمر باید مراقب تداوم آن باشیم. سوم هم رهبری.
اگر دوستان عزیز ما مطالعاتی داشته باشند، میدانند یکی از نصیحتهای مستمرغربیها به غیر از خودشان این است که اصولاً حکومت نباید ایدئولوژیک باشد. اینها وعاظ غیر متعظ هستند؛ چون به عقیدهی من خود این توصیهکنندگان غربی جز در چارچوب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی حکومتی برقرار نکردهاند. همهی حکومتهای غربی در حال حاضر با این مبنای فکری تشکیل شده و ادامه دارد. به ما که میرسند نصیحت میکنند که حکومت نباید ایدئولوژیک باشد.
موضعگیریهای آنها علامت اعتقاد آنها به مکتب لیبرال دموکراسی است که در مقابل اسلام قرار دارد. به ما میگویند که حکومت نباید ایدئولوژیک باشد؛ امّا آقای جرج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا بعد از یازده سپتامبر میگوید: ما در آغاز یک جنگ صلیبی دیگر هستیم. او در ماههای آخر دور دوم ریاست جمهوریاش در کویت در یک مصاحبه میگوید: ما (یعنی کل غرب) با اسلام وارد یک جنگ ایدئولوژیک شدهایم.
نخستوزیر فرانسه هم یک سال و چند ماه قبل جملهای دارد ـ که من این نوع جملات را از سالهای پیش در حرفهای آنها تعقیب میکردم و یک فهرست از آنها دارم ـ نخست وزیر فرانسه میگوید که ما(یعنی پیمان ناتو، یعنی کل غرب) در افغانستان مشغول جنگ صلیبی هستیم.
قرن بیست و یکم قرن تقابل اسلام و غرب
شورای روابط خارجی آمریکا، یک جمع نخبگان آمریکایی است که برای آمریکا در دراز مدت فکر میکنند و سطحشان از کنگره آمریکا بالاتر است و استراتژیهای دراز مدت آمریکا در آن طراحی میشود. کیسینجر هم یکی از اعضای این شوراست. شورای روابط خارجی آمریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مقالهای منتشر کرده، میگوید: قرن بیست و یکم، قرن تقابل اسلام و تمدن غربی است. در فرانسه که ادعای دموکراسی دارند و به انقلاب کبیر افتخار میکنند، اکنون دختربچههای دبستانی مسلمان، در داخل دبستان حق استفاده از پوشش اسلامی را ندارند.
من این چهار، پنج مورد را به این دلیل عرض کردم که آنها وقتی به ما میگویند حکومت نباید ایدئولوژیک باشد، خودشان با تمام وجود هیچ فعل حکومتی غیر ایدئولوژیک انجام نمیدهند. حالا هر حرکت انقلابی که اتفاق میافتد، حاضرند هر گروهی، صاحب فکری و تشکل غیر دینی ولو مخالف آنها سر کار بیاید؛ امّا داعیان حکومت اسلامی نیایند.
در حوادثی که اخیراً در تونس به وجود آمد، بعد از فرار رئیسجمهور، زمینه را برای همهی حزبهای ملیگرا و غیر دینی فراهم کردند که دولت را به دست بگیرند؛ امّا مسلمانها نیایند. در مصر که در مقابل عمل انجام شده واقع شدهاند، به دلیل حرکتهای اسلامی مردمی تمام تلاششان بر این است که حکومتی با مبانی اسلامی تشکیل نشود. هر مبنای دیگری که تشکیل شود، آنها حرفی ندارند.
اگر ما در دوران انقلاب مبنای ایدئولوژیک نداشتیم، انقلاب پیروز نمیشد. مارکسیستهای مبارز قبل از انقلاب حرفشان این بود که اگر ما جنگهای چریکی را شروع کنیم و هفتاد سال بجنگیم، شاید بتوانیم رژیم شاه را متلاشی کنیم. امّا اینجا به برکت عاشورا و به برکت امید به ظهور امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ انقلاب در موقعی پیروز شد که هیچ تحلیلگری پیشبینی نمیکرد. در کشورهای مبارزی که در مقابل غرب ایستادهاند، یکی دو تا از رمزهای پیروزی نیست. الجزایریهای مسلمان سی سال جنگیدند بیش از یک میلیون شهید دادند و پیروز شدند، ولی به نتیجهای که میخواستند نرسیدند که به دلیل آن اشاره خواهم کرد.
یک ژنرال فرانسوی میگوید: وقتی اینها را دستگیر میکردیم، هر شکنجهای که بلد بودیم به اینها اعمال میکردیم. مثلاً یک موردش را من چهل و پنج سال پیش در یک کتاب خواندم که یک فرمانده شجاع
مسلمان ارتش آزادی بخش الجزایر به نام بن مهدی را گرفته بودند؛ هر کاری کردند، یک کلمه اعتراف نکرد؛ لو نداد. این فرانسویهای متمدن دستور دادند از بالای ابروهایش، پوست پیشانی را میلیمتر، میلیمتر، کندند تا پشت گردنش. شهید شد، امّا یک کلمه نگفت.
همین ژنرال فرانسوی میگوید: بعد از این که از دادن شکنجههای مختلف مأیوس میشدیم، برخی از اینها را از بالای پشت بام یک آپارتمان چند طبقه، به پائین پرت میکردیم و همه استخوانهایشان خورد میشد. وی میافزود: ما میدیدیم آن نفسهای آخر لب این کسی که در حال مرگ است، تکان میخورد؛ رفتیم گوش کردیم، دیدیم میگوید: «أشهد أن لا إله إلّا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله». این ژنرال میگفت که ما رمز پیروزی و مقاومت الجزایریها را در این دو جمله میدانیم.
حالا روشن شد که چرا به ما نصیحت میکنند که حکومت ایدئولوژیک نباشد. برای این که وقتی که یک میلیارد و چند صد میلیون مسلمان با ایدهی اسلامی و توحیدی، ظرفیت عظیم متراکمشان شکوفا شد، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل اینها بایستد. البته این رمز محدثهی انقلاب، یعنی کلمهی توحید، رمز مبقیه هم هست. اگر انقلاب قرار است تداوم پیدا کند، رمز اوّلش همین توحید است.
وحدت اسلامی نیشتری بر جان استکبار
رمز دوم پیروزی انقلاب وحدت کلمه یا توحید کلمه است. شاه در ماههای آخر حکومتش گفت: اینها میخواهند ایران را به ایرانستان تبدیل کنند؛ یعنی یک کشور تجزیه شده، با رشد احساسات قومگرایانه و متلاشی شدن کشور. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دشمنان روی مسئلهی به هم زدن وحدت بسیار کار کردند. انقلاب 22 بهمن 57 پیروز شد. سوم اسفند 57، عدهای از دموکراتها و کوملهها در کردستان
با تصرف یکی از پادگانهای نظامی اسلحهها را مصادره کردند و به میدان آمدند. گفتند: چون خلق کُرد به صورت مضاعف مورد ستم قرار گرفته، ما از همین اوّل میخواهیم حسابمان را با حکومت جدید روشن کنیم.
این صدا را تازه شنیده بودیم، دیدیم که در اطراف گنبد خلق ترکمن درست شد و جنگ چریکی آغاز کردند. خلق مسلمان، خلق عرب و یک فهرست طولانی از این خلقها درست کردند تا وحدت به هم بخورد. حاضر بودند که هر فکری غیر از فکر وحدت اسلامی جرقه بزند و حتی رشد هم بکند، ولی وحدت اسلامی نباشد.
من حول و حوش عملیات مرصاد، چند هفته کردستان بودم. میخواهم عرض کنم که وقتی ما با مبنای اسلامی دنبال وحدت میرویم، تلاشمان نتیجه دارد؛ در غیر این صورت مثمر ثمر نیست. در آن مقطع چند هفته کردستان بودم. یک شب در یکی از روستاهای دور افتادهی سقز اقامت داشتیم. گفتند که چند وقت پیش یک گروه زن و مرد از طرفداران کومله و دموکرات، به این جا آمدند. شب برای استراحت به مسجد همین روستا رفتند. روستا هم خیلی مخروبه بود. برای این که کینهشان را نسبت به قرآن نشان بدهند، چند جلد از قرآنهای مسجد مخروبهی روستا را ورق، ورق کرده به عنوان زیرانداز روی این ورقها خوابیده بودند.
فردا آخوند سنی کُرد روستا متوجه ماجرا میشود و به مردم روستا میگوید: هر کس با اینها نجنگد، مسلمان نیست. مردم بسیج میشوند و آنها ناچار به فرار میشوند؛ امّا قبل از فرار همین روحانی را وسط میدان روستا اعدام میکنند. این روحانی کرد سنی چطور شده که به سنیها و کردهای این روستا علیه کومله و دموکرات حکم مقابله
میدهد؟ چون انگیزهی اسلامی دارد؛ مسلمان است. سنی است؛ ولی مسلمان است. این تفکر در اقوام دیگر ایرانی هم وجود دارد.
امام فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد. فرمود: «به مملکت شما»، چون ایران تکه تکه شده نمیتواند انقلاب را اداره کند. هر کس اینجا را یک عرصهی حسین قلی خانی با انگیزههای مختلف غیر اسلامی تصور کند، معلوم است که چه اتفاقی در این پهنهی جغرافیایی میافتد و وقتی که این اتفاق افتاد، از چیزی که دیگر نمیشود دم زد، وحدت مردم است.
به طور قطع و یقین اگر رمز اوّل کلمه توحید است، رمز دوم فقط با محور اسلامی ممکن است بارور شود. اگر قرار است مردم با هم وحدت کنند، مبنا لازم دارند. کدام مبنا از کلمهی توحید بالاتر؟ اگر قرار است این توحید کلمه، یعنی وحدت داخل پهنهی جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران، تحقق پیدا کند، باید به رمز اوّل متکی باشد وگرنه نمیشود. به همین دلیل دشمن با تحریک این و آن قومیتها را تحریک میکنند تا نشود از وحدت دم زد. در شرایط روز هم هرگونه صدایی که مخل این وحدت باشد، این صدا مورد پشتیبانی آمریکاییها و دشمنان انقلاب اسلامی است.
راجع به وحدت هم انواع و اقسام صحبتها را میکنند. ما معتقدیم که یک وحدت در این کشور کارساز است ـ برای برخی از کلمات مهم تعاریف متعددی بیان میشود، مثلاً برای کلمهی آزادی تا حالا چند تعریف کردهاند ـ به نظر ما وحدتی در این کشور امکان تحقق و تداومش است که بین نیروهای وفادار به انقلاب، حول محور رهبری شکل بگیرد؛ وگرنه وحدت بین کسانی که خواب براندازی جمهوری اسلامی را میبینند، با کسانی که حاضرند جانشان را برای تداوم جمهوری اسلامی فدا کنند، امکان پذیر نیست.
یکی ممکن است مسلمان هم نباشد، اقلیت مذهبی باشد؛ ولی وفادار به انقلاب باشد. هیچ استبعادی ندارد؛ سنی باشد وفادار به انقلاب باشد. بنابراین نیروهای وفادار به انقلاب اگر حول محور رهبری وحدت کنند، این وحدت برای جمهوری اسلامی کارساز است و دشمن هم با تمام توان دنبال این است که این وحدت را به هم بزند.
خیال واهی استعمار در مورد جمهوری اسلامی ایران
در فتنهی سال88 علت این که دشمنان طمع کردند و باور کرده بودند که جمهوری اسلامی تمام شد، همین سازهایی بود که سران فتنه برای چند شقه کردن مردم در کشور کوک کردند. این که دشمن از متلاشی شدن جمهوری اسلامی این قدر مطمئن بود، به علت در باغ سبزی بود که فتنهگران نشان دادند. در داخل در باغ سبز را آنها نشان دادند که دشمن کار جمهوری اسلامی را تمام شده تلقی میکرد.
یکی از مسئولان ما در یک جلسه خارج از کشور به یک مقام بالای انگلیسی که در آن جلسه بوده، میگوید: بحث من با شما دوستی و دشمنی نیست. این هم که اصلاً چرا شما با ما دشمن هستید، مورد بحث من نیست؛ سؤالم از شما این است که آقای دیپلمات برجستهی انگلیسی، چرا نخست وزیر انگلیس با این همه سابقهای که شماها در کار سیاست دارید، روزهای اوّل بعد از انتخابات 88 ما دچار این اشتباه شد که وقتی عدهای در برخی از خیابانهای تهران ماشین آتش زدند، شیشه شکستند، با تمام قوا آمد مصاحبه رسمی کرد و از اینها پشتیبانی کرد؟ اگر یادتان باشد رئیس جمهور آمریکا هم پشتیبانی کرد؛ رئیس جمهور فرانسه هم پشتیبانی کرد.
این دوست سیاستمدار ما میگوید: من نمیگویم چرا با ما دشمن هستید، اصلاً بحث دشمنی شما نیست؛ من میگویم: چرا از نظر سیاسی شما دچار این اشتباه شدید؟ پانزده روزی، یک ماهی صبر میکردید
ببینید این کارهایی که در خیابان اتفاق میافتد ثمر میدهد یا نه. آخر سیاستمدار که به این زودی هیجان زده نمیشود آقای نخست وزیر انگلیس! این دیپلمات انگلیسی چون که جواب درست و حسابی ندارد، میگوید: ما در ایران کار را تمام شده تلقی میکردیم؛ گفتیم حالا که کار دارد تمام میشود، ما زودتر به میدان بیاییم.
من سال گذشته مسافرتی به دعوت حزب بعث سوریه، به سوریه داشتم. ملاقاتی هم با وزیر خارجه سوریه داشتم که پیرمرد سیاستمدار کهنهکاری است. او میگفت: در این ملاقاتهایی که در کنفرانسهای بین المللی داشتیم، به برخی از این سیاستمداران انگلیس گفتم: من کاری به دشمنی شما با ایران ندارم؛ امّا شما در موضعگیریتان دارید اشتباه میکنید. گفته بودند: نه خیر اشتباه نمیکنیم، ایران کارش تمام شده است.
چه کسی این تصور را برای دشمنان به وجود آورد که پرروتر شدهاند؟ همینهایی که در کشور در فتنهی 88 یا قبل از آن هر سازی را که میتوانستند برای ایجاد تفرقه در کشور کوک کردند و گناه اینها نابخشودنی است.
آیندهنگری امام در رابطه با سقوط شاه
امّا محور سوم پیروزی انقلاب، موضوع رهبری است. بنده یک خاطره خدمت شما عرض میکنم. دی ماه سال 1357، یعنی یک ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جلسهای به اسم انجمن اسلامی پزشکان و مهندسین، به صورت نیمه مخفی، منزل یکی از بستگان من که پزشک بود، تشکیل شده بود. من هم شرکت کردم. در این جلسه آقای مهندس بازرگان، آقای موسوی اردبیلی، آقای مهدوی کنی، مرحوم شهید بهشتی و عدهای از مبارزین و زندان رفتهها حضور داشتند.
وقتی جلسه تمام شد، آقای بازرگان خدا حافظی کرد. میزبان جلسه ایشان را تا سر کوچه مشایعت کرد. حدود سه ربع آقای بازرگان با میزبان جلسه سرکوچه صحبت میکردند. وقتی برگشتند، پرسیدیم: چرا با این که جلسه نیمه مخفی است، سه ربع سر کوچه با بازرگان صحبت میکردید؟ گفت: میدانید بازرگان چه میگوید؟ گفتیم: نه. گفت: بازرگان میگوید: آقا نشسته در پاریس و دائم میگوید شاه باید برود. مگر میشود شاه برود! کِی؟ دی ماه 57؛ کی؟ مهندس بازرگان. این حرفهای بازرگان است: ما خیلی هنر کنیم یک انتخابات نسبتاً آزاد برگزار شود، ملّیون و مذهبیون مجلس بروند و شاه کمکم مجبور شود سلطنت کند، نه حکومت. هیچ بحثی از رفتن شاه نیست.
من میخواهم اشاره کنم به این تفاوت دیدها که اگر رهبری امام با آن موضعگیریهای دقیق نبود، خون شهدا هدر میرفت. این را آقای بازرگان دی ماه سال 57 میگوید. همان موقعها عدهای از این ملّیون و مذهبیون میروند پاریس با امام ملاقات کنند. آقای دکتر سنجابی دبیر کل جبهه ملی ایران که یک سیاستمدار کهنهکار زمان مصدق است هم میرود. وقتی دکتر سنجابی میخواست از اینجا برود، بعضیها گفتند میرود که امام را همراهی کند؛ بعد وقتی که برگشت، معلوم شد که امام ایشان را همراهی کردند.
ایشان میرود از امام تقاضای ملاقات خصوصی میکند. پیش از رفتن در اینجا هم گفته بود که ما معتقدیم شاه باید بماند؛ اما حکومت نکند، سلطنت کند. این موضع جبههی ملی در ماههای آخر سال 57 بود. با این موضع آقای دکتر سنجابی به پاریس میرود. به امام عرض میکنند که آقای دکتر سنجابی، دبیر کل جبهه ملی ایران، آمده ملاقات خصوصی با شما داشته باشد. حضرت امام فرمود که من با ایشان ملاقات خصوصی ندارم؛ اگر میخواهد من را ببیند همراه بقیه خبرنگارها و
دیگران، ایشان هم میتواند در صف بایستد و بیاید. میگویند: آقا! آقای دکتر سنجابی دبیر کل جبهه ملی ایران است؛ چطوری همراه بقیه بیاید؟ فرمود: اگر اصرار دارند آن حرفشان را این جا پس بگیرند و دیگر نگویند که شاه باید بماند؛ حکومت نکند، سلطنت کند. باید آقای دکتر سنجابی مصاحبه کند و بگوید شاه باید برود، حکومت شاهنشاهی باید برچیده شود. اگر این دوتا را گفت، مانعی نیست.
من یک شب داشتم بیبیسی را گوش میکردم، دیدم که با دکتر سنجابی مصاحبه میکنند. از دکتر پرسیدند: آقای دکتر! شما معتقد بودید که شاه باید بماند، سلطنت کند، نه حکومت، اکنون نظرتان چی است؟ دیدیم آقای دکتر سنجابی میگوید: نه خیر، شاه دیگر نمیتواند بماند؛ حکومت شاهنشاهی دیگر قابل ادامه نیست. خیلی تعجب کردم، تا چند روز پیش اینها موضعشان چیز دیگری بود. بعد از این که این مصاحبه را کرد، امام فرمود حالا اگر میخواهد ملاقات کند، مانعی نیست.
یکی از دوستان ما نوفل لوشاتو شاهد این مطلب بود، میگفت: از این تیپ افراد یکی، دو تایشان آمده بودند در اتاق پهلوی حضرت امام نشسته بودند، میگفتند: آقا! شما دائم میگویید که شاه باید برود؛ مردم بریزند در خیابان. آخر شاه ارتش تا دندان مسلح دارد. مردم با دست خالی چطوری مبارزه کنند، همه کشته میشوند؟
امام یک نگاهی به این آقا کردند و گفتند: حالا اگر ما بگوییم مردم بیایند در خیابانها با رژیم بجنگند، چند نفر کشته میشوند؟ بعد خود امام میگویند که یک میلیون نفر بیشتر شهید میشوند؟ آن طرف میگوید: آقا! قربان جدتان بشوم مگر یک میلیون کم است که شما چنین راحت میگویید یک میلیون. امام فرمود: حالا که مردم تا پای جانشان قبول کردند که در مقابل رژیم شاه بایستند، ما حق نداریم به مردم بگوییم به خانههایشان بروند. وقتی مردم آماده نیستند، این حرف ضمانت اجرایی ندارد، امّا مردم اکنون از ما جلوترند.
کسانی که یادشان هست، هفده شهریور اگر کسی در میدان ژاله تهران حضور داشت، به این نتیجه میرسید که چیزی شبیه پانزده خرداد سال 42 اتفاق افتاده است. من هم در پانزده خرداد 42 و هم هفده شهریور 57 در خیابان بودم. یک کشتار وسیع بود؛ یعنی آمده بودند که مردم را بکشند. سال 42 آن کشتار اثرگذار بود، عدهای مرعوب و یک عده مأیوس شدند. بعد از هفده شهریور آن کشتار عظیم با اعلام حکومت نظامی انجام شد، ولی مردم مجدداً به خیابان آمدند و از مرگ نترسیدند. روز تاسوعا و عاشورا هم همین هیئتهای مذهبی در تهران راهپیمایی داشتند. به نظر من کمر رژیم را راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورا شکست.
ازهاری یک سپهبد احمق بود؛ چون بعضی از سپهبدهای شاه یک هوش و ذکاوتی داشتند، امّا این بنده خدا از حداقل ذکاوت هم محروم بود. یکی از اساتید دانشگاه در جلسهای میگفت: ازهاری از فامیلهای ماست. زمانی که نخست وزیر بود، هر وقت میرفت در رادیو صحبت کند، فامیل پای رادیو جمع میشدند، فقط برای این که بخندند؛ چون او را میشناسند، از بس شعورش کم است. این شده بود نخست وزیر.
مردم در خیابانها از شهادت نترسیدند در شهرهای مختلف از تانک و توپ و مسلسل نترسیدند و در این جا(قم) به عنوان پیشکسوت شهرهای کشور مردم نترسیدند. ازهاری اعلام کرده بود که تجمع بیش از چهار نفر ممنوع است. روز تاسوعا و عاشورا شاید چهار میلیون نفر در تهران آمده بودند. بچههای مبارز به مسخره روی دیوارها نوشته بودند: «طبق دستور آقای نخست وزیر اجتماع بیش از چهار میلیون نفر ممنوع است».
ازهاری میگفت: سر پشت بامها ضبط صوت میگذارند، الله اکبر میگویند و عدهای هم خیال میکنند اینها مردم هستند. بنده خدا از این حرفها میزد. بعد این بچههای تهران نوشته بودند ـ من عذرخواهی میکنم؛ یک خورده جمله سبک است، امّا حالا به عنوان خـاطره اسـت ـ «ازهاری گوساله، ای خر چهار ستاره، بازم بگو نواره». مردم در آن زمان جانشان را کف دست گذاشته و به میدان آمده بودند.
یک خبرنگار در همان دی ماه سال57 به مناسبت دیگری با امام مصاحبه میکند، میگوید: آقا! شما فکر نمیکنید که مردم با دست خالی به میدان آمدند، آنها مسلح هستند، مردم کشته میشوند؟ امام فرمودند: در ایران میلیونها مشت برافراشته شده است، هر کس این مشتها را فرود بیاورد، به تاریخ این ملت خیانت کرده است. من این خیانت را مرتکب نمیشوم.
وقتی امام میگویند که مثلاً یک میلیون نفر کشته میشود با وقتی که جوان هیجده، نوزده ساله، در التهاب انقلابی از این حرفها میزند، فرق دارد. امام مفسر قرآن، مجتهد جامع الشرایط و صاحب رساله است، چنین شخصیتی وقتی میگوید یک میلیون نفر، چیزهایی را میبیند که بقیه نمیبینند. تمام دستگاههای جاسوسی و ضد جاسوسی کشورهای شرقی و غربی دچار اشتباه شدند، امّا امام در این حوادث دچار اشتباه نشد. همین بصیرت امام بود که موجب پیروزی انقلاب شد.
تحلیل اشتباه غرب و شرق از وقوع انقلاب
من دو سه نمونه از تحلیل اشتباه غرب و شرق در پیشبینی انقلاب اسلامی برای شما عرض کنم. روز هفدهم شهریور57، یعنی همان روزی که نیروهای شاه کشتار عظیمی را در میدان ژاله تهران انجام دادند، نخست وزیر چین میهمان شاه بود. روزنامهها نوشتند که شاهنشاه
آریامهر با نخست وزیرچین جامهایشان را به سلامتی دو ملت نوشیدند. البته چه ارتباطی بین این زهرماری که آنها میخوردند، با سلامتی ملت برقرار است، خودشان باید جواب بدهند؛ امّا من میخواهم بگویم که اگر دستگاه دیپلماسی و جاسوسی چین تشخیص داده بود که چهار ماه دیگر کل رژیم متلاشی خواهد شد، بلند نمیشد بیاید ایران با شاه ملاقات کند.
از این بدتر، اقدام اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. آن موقع آقای برژنو، صدر هیئت رئیسهی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نفر اوّل حکومت بود. آقای برژنو آبان سال57، یعنی سه ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به مناسبتی برای شاه تبریک میفرستد که انصافاً هر سیاستمداری بشنود، خجالت میکشد. چهارم آبان روز تولد شاه است. آقای برژنو به مناسبت روز تولد شاه تبریک میفرستد. حالا این سردمداران حکومتی شوروی با آن دستگاه عظیم کا.گ.ب، اگر به آقای رئیس جمهور گفته بودند سه ماه دیگر کل رژیم، نه فقط شاه، سرنگون میشود، پیام تبریک میداد؟
آمریکاییها، فرانسویها، انگلیسها تا روز آخر از رژیم شاه حمایت کردند. حالا ببینید این آقای اوباما دچار یک نوع گیجی شده است؛ امروز یک چیزی میگوید، فردا یک چیز دیگر. راجع به مصر، یک روز میگوید باید بماند، یک روز میگوید نباید بماند. خودش میگوید باید نماند، آن یکی میگوید باید بماند. این قدرت انقلاب مردم مصر را میرساند. امّا آن زمان اصلاً این تردیدها وجود نداشت. با تمام قوا بدون ذرهای تردید تا روز آخر از شاه حمایت میکردند. من عرضم این جاست که تمام این دستگاهها نتوانستند تحلیل کنند که این جا رژیم در حال متلاشی شدن است.
شهید مطهری چندین ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نجف خدمت حضرت امام مشرف میشوند. امام به آقای مطهری میگویند این را به دوستانتان بگویید که ریشهی خبیثهی شاهنشاهی از زمین بیرون آمده است؛ کمک کنید که کنده شود. سی.آی.ای تا روز آخر از شاه حمایت میکند؛ امّا ایشان چندین بار میگوید: ریشهی خبیثهاش بیرون آمده است. امام که دستگاه ضد جاسوسی، جاسوسی ندارد؛ یک طلبهی معمولی است.
در الجزایر مردم سی سال جنگیدند، اما در آخر کار افتاد دست تیپهایی مثل بختیار؛ بعد از سی سال جنگ، بعد از یک میلیون شهید. چه کسی این جا از این عوارض و تبعات جلوگیری کرد؟ به نظر من فقط با عنایات الهی و رهبری حضرت امام بود.
اعتقاد امام راحل به رهبری آیت الله خامنهای
عرض آخر بنده این است که اکنون هم یک عده دروغگو به عنوان مدعی خط امام، از همان روز اوّل رهبری آقای خامنهای در مقابل ایشان ایستادند. دشمن که اشکالی ندارد ما تعجب نمیکنیم؛ دشمن با امام هم دشمن بوده، با آقا هم دشمن است، با انقلاب هم دشمن است.
در یک ملاقات خصوصی که بنده با مرحوم حاج احمد آقا در بهمن ماه سال69 داشتم، گفتند: آقای حبیبی! یک عده از این خبیثها آمدند دور من جمع شوند که من را در مقابل آقا بتراشند؛ فهمیدم زدم تو دهنشان.
اگر بگویند ما با رهبر انقلاب مخالفیم، اشکالی ندارد، دیگران هم مخالفاند، شما هم باشید؛ امّا نگویید ما پیرو خط امام هستیم. چرا به مردم دروغ میگویید؟ اینها به بهانه دروغ خط امامی بودن در مقابل آقا ایستادند. در همین ملاقات خصوصی، من به مرحوم حاج احمد آقا
عرض کردم که آقا! شما چند روز پیش مطلبی را گفتید من خیلی دلم از این جملهی شما شاد شد. گفتند: چی گفتم؟ گفتم: شما فرمودید، رسانهها پخش کردند؛ یعنی رادیو با صدای شما و تلویزیون با تصویر شما پخش کرد. روزنامهها هم نوشتند. شما فرمودید: هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و اطاعت از امام، تفاوت قائل باشد، در خط آمریکاست.
این صحبتهای حاج احمد آقاست که جزو خاطرات شخصی بنده است و من با قید تمام مقدسات به صحتش نقل میکنم. ایشان در ادامه گفتند: این احمقهایی که ـ کلمه برای ایشان است ـ میگویند آقای خامنهای نه، پس میگویند کی؟ چه کسی را میگویند؟ خیال کردند که اگر دشمن آمد رهبر فعلی را کنار زد، بعد میآید تعارف میکند که حالا شما بیایید ولی فقیه بشوید! کاری خواهند کرد، حمام خونی راه خواهند انداخت که دیگر تا دهها سال کسی اسم اسلام و آخوند و انقلاب و اینها را نبرد. گفت: من با اعتقاد گفتم که هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و اطاعت از امام تفاوت قائل باشد، در خط آمریکاست.
به ایشان عرض کردم که غیر از آن اشارهای که آقای هاشمی در خطبههای نماز جمعه کردند ـ که آقا در دورهی ریاست جمهوری تشریف برده بودند با کیم ایل سون در کره شمالی ملاقات کنند، شما به امام عرض کرده بودید که آقا! آدم خوشش میآید بگوید این آقا رئیس جمهور ماست. امام فرمودند: احمد! این آقا به درد رهبـری میخورد ـ مطالب دیگری در این رابطه دارید؟ گفت: بله. سال 65 سه سال قبل از عزل آقای منتظری، من به اتفاق همین آقای میرحسین علیه ما علیه، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای موسوی اردبیلی و خود آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند، جلسه سران قوا را در جماران داشتیم.
امام هم همان ساعتها با آقای منتظری ملاقات داشتند. یک دفعه ما دیدیم که امام که معمولاً در میزدند میآمدند داخل اتاق، بدون در زدن آمدند داخل. من نگاه کردم دیدم که امام از ملاقاتی که با آقای منتظری داشتند، خیلی عصبانی هستند. اصلاً از ما نپرسیدند که مثلاً شما چی بحث میکردید، به کجا رسیدید. بدون مقدمه گفتند: من از اوّل هم گفتم آقای منتظری به درد رهبری نمیخورد؛ اکنون با قاطعیت میگویم. مجلس خبرگان یک چیزی را تصویب کردند، من هم فعلاً مصلحت ندیدم؛ امّا اکنون نظرم این است. چون بیمقدمه بود، یک سکوت عمیقی بر جلسه حاکم شد. همه ساکت شدند.
بعد از لحظاتی سکوت خود آقا که رئیس جمهور بودند، به امام عرض کردند: آقا! این آقا شاگرد شماست؛ چنین و چنان است، به سابقهی آقای منتظری و این جور موضوعات اشاره کردند و پرسیدند: حالا اگر آقای منتظری نه، پس چه کسی؟ این را آقا سؤال میکنند. حاج احمد آقا از این ملاقات خصوصی، در بهمن 69 به من گفتند: آقای حبیبی! امام لحظهای تأمل نکردند، دستشان را دراز کردند طرف آقا، گفتند: خود شما! شما شرایط رهبری را دارید. حاج احمد آقا گفت: سکوت خیلی عمیقتر شد؛ چون این حرف را به این صراحت آن هم در جمع امام نفرموده بودند.
کسانی که در آن جمع بودند، بعضیهایشان موضع سکوت و بعضیهایشان یک سری کارهای دیگر کردند. همهشان میدانند که این اتفاق افتاده است. آقای میرحسین از همه بهتر میداند؛ خودش هم در آن جلسه بوده است. آقا بعد از کمی سکوت به امام عرض میکنند که پس آقا! من یک تقاضا دارم؛ شما به ما حکم کنید که هیچ کس از ما حق بروز این مطلب را ندارد، مگر زمانی که خود شما مصلحت بدانید. امام میفرمایند: قبول دارم؛ حکم میکنم تا زمانی که خود من چیزی نگفتم، هیچ کس حق ابراز این مطلب را ندارد.
بیست و یک سال است که مقام معظم رهبری در شدیدترین بحرانها که یکی از آنها فتنهی 88 است، ایستادند و مدیریت کردند. من به برخی از دوستان گفتم: اصلاً ولایت فقیه و اینها سر جایش محفوظ؛ از این دید نمیخواهم بحث کنم، از دید مدیریتی اگر یک نفر رأس یک کشور بود، همین بحرانها برایش به وجود میآمد، ولی فقیه هم نبود، این نشانهی یک مدیریت شایسته نیست؟ چطور شده که یک عدهای خیال کردند که با تضعیف رهبری به مقاصد پلیدشان میرسند؟ باید بههوش باشیم.
من مجدداً از همه دوستانی که مزاحمت بنده را تحمل کردند، از جناب آقای بنایی هم که دعوت فرمودند، متشکرم و اجازه میخواهم که با چند دعا صحبتم را خاتمه دهم. خدایا امام امت را با پیامبر گرامی اسلام محشور بفرما! سایهی مبارک مقام معظم رهبری را با سلامت و عزت و اقتدار مستدام بدار! خدایا در ظهور امام زمان تعجیل بفرما! سبحان ربّک ربّ العزة عمّا یصفون و سلام علی المرسلین والحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
لینک کوتاه